امروز قرار بود یک روز معمولی مانند باقی روزهای زندگی باشد اما کمی غیرمعمولی گذشت،البته یک غیرمعمولیِ خوشایند!

بعد از کتابخانه حوصله ی بازگشت به خانه را نداشتم و همچنین حوصله ی پیاده روی و گز کردنِ خیابان های شلوغ را،ترجیح دادم گوشه ای بنشینم که با یک زوج توریست برخورد کردم،با یک نگاه و مقایسه میمیک چهره ها جالب بود،من با اخمی در چهره،شاکی از ازدیاد جمعیت و مسافران به سردردم فکر میکردم که عنقریب به میگرن تبدیل خواهد شد اما آنان فارع از همه جا با لبخند نظاره گر بودند.

اتفاقی مکالمه شروع شد و نزدیک به یکساعت و نیم صحبت کردیم،الان که ساعاتی از معاشرتمان گذشته اطلاعات رد و بدل شده در حاشیه ی ذهنم هست،اینکه اهل استرالیا بودند و آقا مهندس کشتی بود و خاطرات سفر به ژاپن چقدر جالب بود یا اینکه نوه شان چقدر زیبا بود،این ها همه حاشیه ای بیش نیست.

 

اصل مهم رفتار و برخورد این زوجِ دوست داشتنی بود،کاملا مهربان و صبور از همه چیز میگذشتند،نگاه نقادانه به شرایط محیط و صحبت کردن من نداشتند،کاملا مشخص بود که در لحظه لذت میبرند،به عبارتی دیگر همه چیز را راحت میگرفتند.

 

+دوست داشتم بعد از عکس یادگاری و دریافت شماره ها محکم در آغوش میگرفتمشان و تشکر میکردم بابت این تلنگر!

من میخواهم در زندگی خودم یک توریست باشم!گذر کنم از تمام سختی ها اما درعوض نکات مثبت و خوشی ها را پررنگ کنم.

 

 

مگه داریم؟مگه میشه؟!

از فردا لبخند زدن را تمرین خواهم کرد!

یک ,ها ,  ,ی ,برخورد ,میکردم ,همه چیز ,از همه ,بعد از ,حوصله ی ,صبور از

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مطالب خواندنی بازار آنلاین دنیای چادر 99 درصد تخفیف!!! کار عجیب یونی بوک در روز دانشجو ساخت اپلیکیشن ثبت شرکت در تهران پایتخت آموزش کسب درآمد میلیونی از اینترنت آموزشگاه تخصصی زبانهای سوئدی، دانمارکی، نروژی و فنلاندی پارسیانا